3 بهترین کتاب از Javier Castillo

در سالهای اخیر چند نام فضای پدیده های تحریریه در اسپانیا را اشغال کرده است ، به نظر من به طور خاص چهار ، دو مرد و دو زن: Dolores Redondo, Javier Castillo, اوا گارسیا سانز y پیروز درختبه در این ربع کار خوب و متعاقب آن موفقیت مطلق (به استثنای روایت جوانان با توتم های فروش خود) ، و با برابری جنسیتی همیشه ستودنی ، قفسه های همه کتابفروشی ها با انتشار متناوب رمان های جنایی بزرگ تنظیم می شوند. یا پلیس

مورد Javier Castillo، آخرین کسی که وارد می شود ، یا حداقل کسی که کمترین رمان را تا این لحظه از این چهار بزرگ منتشر کرده است ، قصد دارد به عنوان نویسنده برتر از ژانر نوآر نزدیک ترین به رکورد ، به آن خطی که با تاریکی روح انسان ، شوم ، خصومت ...

روزی که ... برای اولین رمانهایش آغاز می شود به آن نقطه عطف اشاره می کند ، به آن لحظه بین حس غم انگیز ، غافلگیرکننده و نگران کننده که وقتی ذهن انسان وحشی می شود و تسلیم شوم ترین انگیزه ها می شود ، شر وجود دارد.

علیرغم این واقعیت که کتابشناسی وی همانطور که می گویم هنوز چندان گسترده نیست ، ما رتبه ویژه آثار او را هنگام حمله به میزهای کنار تختخوابمان افزایش می دهیم ...

3 رمان برتر توصیه شده از Javier Castillo

فاخته کریستالی

شکنندگی این احساس که دارو می تواند معجزه نگه داشتن جسم و روح را در کنار هم، بیش از ساعتی که برای هر یک مشخص می کند، انجام دهد. و مفهوم صورتحساب، بدهی منعقد شده با تقدیر و با کسی که قادر است از مبادله قلبی که در حال از بین رفتن است، خدا شود.

ما همیشه از این ایده تسکین ارگانیک شگفت زده شده ایم، این ایده که می توان از فردی که ترک می کند، از طریق پیوند، برای زنده نگه داشتن فردی خوش شانس تر برای یافتن پزشک، بیمارستان یا بودجه استفاده کرد. استفاده مجدد از آن بخش اساسی شخص دیگری که بود. از اینجا همیشه می توانید داستان های پیشنهادی مانند آن فیلم «هفت روح» را پیشنهاد دهید که در آن ویل اسمیت رستگاری خود را از طریق اندام هایش می جوید...

فقط در مورد رمان جنایی مثل این Javier Castilloراز زندگی تیره‌تر می‌شود و موضوع بدهی از حد نامعلوم فراتر می‌رود...

نیویورک، 2017. کورا مرلو، رزیدنت سال اول پزشکی، دچار یک حمله قلبی ناگهانی می شود که او را مجبور به پیوند قلب می کند. زن جوان که هنوز در حال نقاهت است، با یک پیشنهاد مرموز توسط یک زن غریبه ملاقات می کند: چند روزی را در استیل ویل، یک شهر کوچک داخلی بگذراند تا از زندگی پسرش چارلز، اهدا کننده قلبش مطلع شود. کورا به این ترتیب وارد خانه ای پر از اسرار می شود، در یک راز که بیست سال طول می کشد و به یک شهر آرام که در آن، درست در روز ورودش، یک نوزاد در یک پارک عمومی ناپدید می شود.

فاخته کریستالی

روزی که عشق از دست رفت

یکی از مواردی که در آن ادامه (نه قسمت دوم) از موارد فوق پیشی می گیرد. پس از ظاهر فوق العاده رمان روزی که عقل از دست رفت, Javier Castillo این کار دوم و به همان اندازه نگران کننده را به ما ارائه می دهد: روزی که عشق از دست رفت.

یک بار دیگر، عنوان در آن لمس وسوسه‌انگیز، بین آخرالزمانی و خاطره‌انگیز، بین غنایی و شوم، دوگانگی که به خوبی به پیشنهاد روایی کمک می‌کند، شرکت می‌کند. هر چیزی که در کار اتفاق می افتد Javier Castillo او بین آن دو آب فال بد، از وقایع پیرامون یک مرگ تقریباً تئاتری حرکت می کند.

یک زن برهنه ، کاملاً از ذهن خود خارج شده است ، در FBI نیویورک ظاهر می شود. تصویری نگران کننده که قطعات معمای ادبی با آن شروع به چرخیدن می کند به طوری که برای ما غیرممکن می شود که از خواندن دست بکشیم تا بیشتر و بیشتر کشف کنیم.

گاهی خاویر می شود ژوئل دیکر، فلاش بک ها تنش را بیشتر می کنند به توطئه ای که قبلاً برنده شده بودید ، از لحظه ای که متوجه شدید زن اسرارآمیزی که می تواند خود را به FBI معرفی کند ، به بدن یک زن تبدیل شد. آن زن؟ چه چیزی شما را به این از دست دادن هوشیاری کامل سوق داده است؟

عشق ... فردی مرکوری گفت: عشق زیاد شما را خواهد کشت. روزی که عشق از بین برود ، عواقب آن ممکن است کاملاً غیرقابل پیش بینی باشد. جایی که عشق ، نفرت ، میل به انتقام ، جنون وجود داشت می تواند متولد شود.

با ریتم دیوانه کننده آن که قبلاً نمونه خوبی داده بود Javier Castillo در قسمت قبلی، ما جهان را پشت چشمان بازرس باورینگ دیدیم، همانطور که او در هر قدم جدید گیج می‌شد.

زن برهنه تنها شروع شگفت انگیز یک سمفونی وحشتناک خشونت و تخریب بود. و پشت همه چیز ، داستانهای عاشقانه ای که ساده به نظر می رسند ، سرنوشت ها و وعده های ابدیت که تصور می شود نابود نشدنی هستند.

از آنچه که هستیم تا بدترین وضعیتی که می توانیم باشیم ، یک محرک واحد باعث می شود طرف تاریک ما شکست را به عنوان عذاب فرض کند. یا این چیزی است که ما گاهی اوقات می توانیم با توجه به حقایقی که به ما مربوط است در نظر بگیریم ...

روزی که عشق از دست رفت

هر اتفاقی که با میراندا هاف افتاد

روزهایی بود که عشق از دست می رفت ، عقل ، و هر اشاره دیگر انسانیت در طرح رمان یکبار. Javier Castillo در حال حاضر یک پدیده چاپ عالی در اسپانیا است.

پدیده‌ای که پیش از این نیز درهای بسیاری از کشورهای اروپایی را می‌کوبد که این داستان‌های سیاه و تکان‌دهنده، تازه از آب‌های تاریک چاه‌های این ژانر، شروع به ورود به آن‌ها کرده‌اند. Javier Castillo می تواند متعلق به نسلی از نویسندگان ژانر سیاه پوست باشد که تقریباً هزاره هستند.

نویسندگان جوانی که با ترکیبی از شدیدترین تریلر با ریتم های وجدآلود به اولین موقعیت های فروش دست می زنند ، در اطراف شخصیت های کاملاً زنده که سرنوشت آنها پیچ و تاب می خورد و موقعیت های شدید نشان داده می شود. ناپدید شدن میراندا هاف از همان ابتدا ناپدید شدن درخشان دیگری را تداعی می کند ، ناپدید شدن دیکر فوق الذکر: روزنامه نگار استفانی پستبه اما طرح در نهایت به برچیدن چشمک بین دو رمان ختم می شود.

در این رمان توسط Javier Castillo ناپدید شدن بیشتر به یک زمین عاطفی اشاره دارد که در آن Javier Castillo تمایل به بیان یک پتانسیل جذاب برای تنش روایی دارد. وقتی رایان به کلبه ای دور از دنیا می رسد، جایی که در آن سعی می کند با میراندا، همسرش آشتی کند، به زودی تصویر ویرانگر خون را به عنوان تنها سرنخ ناپدید شدن که او را با آن احساس دیوانه کننده غیرواقعی مواجه می کند، کشف می کند. در مواجهه با آن.

از این صحنه ، با آن ریتمی که کاستیلو قبلاً از آن استفاده کرده است ، ما آن جزئیات ، آن سرنخ های نیمه نور ، آن پیوندهای گذشته و آن گناهان دفن شده در زندگی روزمره را تجسم می کنیم ...

هیچ چیز تصادفی نیست ، همانطور که می توانید از یک داستان تعلیق حدس بزنید. انتخاب خانه خلوت در جنگل معنای کامل تری پیدا می کند ، که توسط برخی از ذهن شرور که به دنبال انتقام است یا به سادگی از نقشه شوم خود لذت می برد ، نشان داده می شود. زیرا قبل از اینکه میراندا و رایان به آنجا برسند ، خانه اسرار دیگری را پنهان کرده بود.

شر همیشه برنامه خود را مانند یک حلقه بزرگ و کامل دور یک صحنه برنامه ریزی می کند. هر آنچه اتفاق افتاده و آنچه رخ می دهد توسط جنگل خاموش خفه می شود.

هر اتفاقی که با میراندا هاف افتاد

سایر کتاب های پیشنهادی Javier Castillo...

روزی که عقل از دست رفت

عجیب ترین نکته در مورد این رمان این است که چگونه نویسنده وحشیانه ترین پیامد طبیعی را به ما ارائه می دهد ، زنجیره ای از شرایط و رویدادها که می توانند جنون را برای نابودی عشقی که منجر به درد می شود ترکیب کنند. خوب ، من وقتی بخواهم خودم را خوب یا چیزی توضیح نمی دهم ، درست است؟ 😛

آنچه می کوشم بگویم این است که تصویر افتتاحیه معروف این رمان ، که در آن مرد برهنه با سر زنی در دست در خیابان قدم می زند ، در توسعه طرح نوعی بنیان اساسی و وجودی پیدا می کند.

کلاهبرداری و هیولای پرونده در این کتاب در روزی که عقل از دست رفت ، گاه نزدیکی نگران کننده ای به دست می آورد. و این است که هنگام خواندن با جنون همدلی می کنید. هنگامی که روانپزشک جنکینز و بازرس هایدنز در مورد قاتل دیوانه تحقیق می کنند ، متوجه می شوید که علم تا چه حد می تواند از حقیقت فاصله داشته باشد و انسانها در تلاش برای استنباط از طریق عقل چقدر دور می شوند.

 جنکینز، هایدنز و شما به عنوان خواننده، سفری درون‌نگر تاریک را از میان تله‌ای از آینه‌ها آغاز می‌کنیم که سعی می‌کند شما را در پرونده دخیل کند تا احساس اضطراب و تردید کنید، تا زمانی که همه چیز محکم بسته نشود، نتوانید از صفحات آن فرار کنید. یک تریلر جذاب و سریع که به طرز دیوانه کننده ای خوب ساخته شده است. رمانی که برخاسته از انتشار خود است و در حال حاضر به اثری منحصر به فرد و قابل توجه از تمام ادبیات سیاه پوست اسپانیا تبدیل شده است.

اگر بخواهیم به طرح داستان بپردازیم، می توانم به معقول بودن دشوار برخی از واکنش ها مانند واکنش دکتر جنکینز اشاره کنم (حتی خود نویسنده هم نتوانست با موفقیت کامل به آن بپردازد). ...

روزی که عقل از دست رفت

دختر برفی

ناپدید شدن مانند شوم ترین ترفندهای سرنوشت ، زندگی را با عدم قطعیت های نگران کننده و سایه های مزاحم می کاشت. حتی اگر برای یک دختر 3 ساله اتفاق بیفتد ، حتی بیشتر. زیرا گناه سنگینی نیز وجود دارد که می تواند شما را بخورد.

در این رمان توسط Javier Castillo ما به سینوویر نزدیک می شویم که به کندترین و تاریک ترین ثانیه چسبیده است. در این مورد به مدت طولانی می رسد که حتی ذره ای را درمان نمی کند. زیرا در دیگر رمانهای اخیر با پیشنهاد اولیه مشابه مانند «من یک هیولا نیستم"، از Carmen Chaparro، موضوع در جنون جستجوی شبانه روزی پیش می رود. اما در این رمان جدید کاستیلو، موضوع به آینده پیش می‌رود و آن اقدامات را دوباره به جستجوی بازتاب‌های گذشته یا آینده می‌کشاند.

هیچ چیز نگران کننده تر از کشف چگونگی آن نیست از ناامیدی که سالها طول می کشد ممکن است کمی امید به وجود بیایدبه فقط کایرا ، که در 3 سالگی از دست رفته بود ، دیگر به نظر نمی رسد همان دختر پنج سال بعد باشد.

رسیدن به اثبات بی چون و چرای وجود آن پس از مدت زمان طولانی ، همه را شگفت زده می کند ، حتی والدین گیج شده ای که امیدوارند بتوانند چنین کابوسی طولانی از عواقب غیرقابل پیش بینی را رها کنند.

گاهی اوقات یک نورافکن بیرونی مانند میرن تریگز می تواند علت تحقیقات باشد. بدون شک کیرا زنده است. مشکل این است که او را بشناسید و دریابید که چه ذهن بدی می تواند والدین را با آن خام سرد نشان دهد ، خیلی وقت بعد ، که او همچنان در این جهان زندگی می کند ، اما شاید دیگر به آنها تعلق ندارد ...

بنابراین میرن تریگز ، دانشجوی روزنامه نگاری در دانشگاه کلمبیا ، به این پرونده جذب می شود و تحقیقات موازی را آغاز می کند که او را به کشف جنبه هایی از گذشته خود می رساند که معتقد بود فراموش شده اند ، و این یعنی داستان شخصی او ، مانند داستان کایرا ، کامل است از مجهولات

اگر راههای خداوند غیر قابل بررسی است ، راههای پرپیچ و خم به سوی شر و جهنم می تواند شما را از دست بدهد در سفر حماسی به سوی حقیقت

دختر برفی

بازی روح

در زمان همه گیری ، هر روشی که نویسنده رمان جنایی یا علمی تخیلی ظاهر جدیدی از صحت و سقم به خود می گیرد. به موازات آن ، وقتی ادعای شوم به محض مشاهده آگاهی کامل بر ما غلبه می کند ، ممکن است ادعای سیاه ترین استدلال ها ما را با شدت بیشتری مغناطیسی کند. در مشاهده آنچه با شدت اتفاق می افتد Javier Castillo او در حال حاضر یک معلم اثبات شده است ...

ما به همین مناسبت در زمین تعلیق ساخته شده در کاستیلو ادامه می دهیم، جایی که محیط را می توان از یک شروع انفجاری خفه کننده دید. و باز هم شهری از نیویورک با کیفیتش، در دست این نویسنده، تبدیل به یک کیهان شهر شوم نیز شود. و این است که نیویورک هرگز نمی خوابد، فقط در دستان Javier Castillo یکی پس از دیگری به بدترین کابوس های قابل تصور می پیوندد...

نیویورک ، 2011. یک دختر XNUMX ساله در یک کلیسای حومه ای در حومه مصلوب می شود. میرن تریگز ، روزنامه نگار تحقیقی از منهتن مطبوعات، به طور غیر منتظره پاکت عجیبی دریافت می کند. در داخل ، یک پولاروید از یک دختر خفه و بسته شده است ، با یک علامت واحد: «سنگریزه های جینا ، 2002میرا تریگز و جیم اشمر ، معلم سابق روزنامه نگاری او ، در حال بررسی مصلوب شدن نیویورک ، دنباله دختر را در عکس دنبال می کنند. بنابراین ، آنها وارد یک م institutionسسه مذهبی می شوند که همه چیز در آن مخفی است و باید سه سipالی را که پاسخ آنها غیرممکن است رمزگشایی کنند. چه اتفاقی برای جینا افتاد؟ چه کسی پولاروید را فرستاد؟ آیا این دو داستان به هم مرتبط هستند؟

پس از فروش بیش از 1.000.000 نسخه از رمان های قبلی خود، Javier Castillo او قطعات یک تریلر آزاردهنده را روی میز می گذارد و خواننده را با یک بازی خطرناک آشنا می کند که در آن گرانبهاترین ها شرط بندی می شود. رمانی که با تاس ایمان و فریب، عشق و درد، با آیین های عجیب و غریب و رازی تاریک بازی می کند که اگر کشف شود، می تواند همه چیز را تغییر دهد.

بازی روح
5/5 - (68 رای)

5 نظر در مورد «3 بهترین کتاب از Javier Castillo»

دیدگاهتان را بنویسید:

این سایت از Akismet برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. یاد بگیرید نحوه پردازش اطلاعات نظرتان چگونه است.