دراماتورژی یکی از عجیب ترین عبارات هنری است. نمایشنامه های بزرگ امروزه کلاسیک های بی انتهایی هستند که از یورپید تا آخرین نویسندگان بزرگ اواسط قرن بیستم نوشته شده اند. از آن زمان تئاتر مجبور است فضا را با سینما یا تلویزیون به اشتراک بگذارد و توجه زیاد آن به ادبیات صحنه به دلیل اقتباس یا تفسیر مجدد باقی می ماند.
من نمی خواهم بگویم نمایشنامه نویسان فعلی خوب نیستند ، اما شکی نیست که توجه آنها به عنوان شخصیت های خلاق مبهم است و به نتیجه نهایی اثری منحرف می شود که تعداد کمی از ما فاکتور آن را به یاد نویسندگی می اندازیم.
جورج برنارد شاو یکی از آخرین و بزرگترین نمایندگان دراماتورژی به عنوان یک نتیجه ادبی روی میزها بود (به نظر من با برتولت برشت یا بعد ساموئل بکت). نکته عجیب این است که تولید رمان او هرگز با سطح شناخت کار تئاترش مطابقت نداشت. بدون شک بزرگترین توانایی شاو این بود که به شخصیتهایش زندگی، احساسات، اخلاقیات خاص بدهد، آن ظرفیتی که میتواند غلبه کند، حرکت کند، تحریک کند...
و با این حال، علیرغم عدم کسب اعتبار مشابه در ژانر رمان، امروز میتوانیم از نمایشنامههای او در کتابهای بسیار قدردانی لذت ببریم که خودمان میتوانیم با آن صحنههایی بسازیم و بهعنوان دست اندرکاران صحنه برای مکانیابی صحنهها و لذت بردن از دیالوگها، مونولوگها و تکگوییهای شاداب و آغشته به نقادانه لذت ببریم. چشم انداز برنارد شاو بزرگ
3 رمان برتر توصیه شده توسط برنارد شاو
پیگمالیون (بانوی زیبا من)
سازندگان معمولاً افرادی جلوتر از زمان خود هستند. برنارد شاو قبلا حدس زده بود که زنان باید نقش ثانویه خود را در جامعه تغییر دهند. شخصیت اصلی این اثر الیزا دولیتل با حضور به شیوه ای خاص در نقش های زمان خود شروع می کند. با این حال، دختر نگرانی های خود را دارد ...
او از همان ابتدا میخواهد زبان بیاموزد و برای این کار نزد پروفسور هنری هیگینز میرود که مسئول آموزش زبان او و بسیاری از جنبههای دیگر است که میتواند او را به یک بانوی جوان محترم زمان خود تبدیل کند. چیزی که الیزا نمی داند این است که هیگینز در این روند به نوعی با او بازی می کند.
پروفسور با یکی از همکارانش شرط بندی کرده است که می تواند بانوی مبتذل را به مردی با اخلاق تبدیل کند ... و در اینجا چیزی منحصر به فرد اتفاق می افتد ، در برخی از اقتباس ها برای تئاتر و سینما ، این پایان این است که الیزا با هیگینز ازدواج می کند ، به فرض این که به پایان برسد. وسیله را توجیه می کند
با این حال ، پایان اولیه ، پایان واقعی این است که الیزا ، دارای دانش و فرهنگ ، از قبل احساس آزادی بیشتری می کند و در نهایت با یک جوان جوان ازدواج می کند که واقعاً عاشق او می شود ...
حرفه خانم وارن
در مورد برنارد شاو، عشق جسمانی به گونه ای غیرعادی برای زمان او متولد شد... یا اگر غیرعادی نباشد، حداقل معمولاً از وجدان اجتماعی آن زمان پنهان مانده بود. حقیقت این است که در 29 سالگی زمان آن فرا رسیده بود که او به انگیزه های فیزیکی خود دست آزاد بگذارد... و این بیوه پترسون بود که او را در مورد ارگاسم مشترک راهنمایی می کرد.
شاید این حکایتی که به اینجا آورده شده است ، تا حدی قصد همیشه متجاوزانه این کار در مورد رویکرد روسپیگری را توجیه کند.
ظرفیت همدلانه برنارد شاو راه را برای این کار باز می کند تا همه حاشیه های این موضوع را ارائه دهد ، در زمانی که صحبت علنی در مورد آن بیش از امروز یک تخلف بود ، با وجود شباهت های کلی از نظر تابو مشترک و خلاء قانونی به
ماجراهای یک دختر سیاه پوست در جستجوی خدا
و وقتی زن سیاه پوست جوان از مذهبی که به او القا شده بود متقاعد شد ، ناگهان از خود پرسید خدا کجاست؟ این سوال مرا به یاد یک دوست قدیمی دوران کودکی می اندازد که دیگر در بین ما نیست.
ما 10 ساله بودیم و او به کشیش اصرار کرد که درباره خدا به ما بگوید. خدا در جنگها کجاست؟ یا خدا در بین فقر کجاست؟ من دیگر پاسخ های کشیش را به خاطر ندارم ، فقط گستاخی آن پسر سرکش را که در نهایت تا خجالت نهایی زندگی را بلعید ... تردید به همان اندازه دقیق و بجا ، کودکانه است. ترفند است؟ هدف از آزمون چیست؟ اگر به صورت آزمایشی مدت ها پیش بود که پس از بازنگری هزاران مصلوب شدن خدایان احتمالی در دره اشک ، با احتیاط متوقف می شدیم.
نکته اینجاست که زن سیاهپوست جوان در این اثر برای یافتن مکان خدا راهی سفر می شود. آفریقای عمیق ممکن است بهترین مکان برای تأیید ایمان شما به انسان به عنوان کار خدا نباشد.
آنچه زن جسور در نهایت کشف می کند ، ارتباط زیادی با ایدئولوژی سیاسی خود شاو ، مدافع متقاعد شده آزادی نسبت به اعتقاد به تجربه یا فداکاری ، هر چه شما را به درون بکشد ، دارد.