3 کتاب برتر آنتونیو مونیز مولینا

با نام تجاری جدیدش جایزه ادبی شاهزاده آستوریاس، حرفه ادبی از آنتونیو موونز مولینا آن کاریزمای معتبری را به دست آورد که باید نفس هر نویسنده ای را آرام کند ، نوعی مرهم است که گذر به جاودانگی تاریخ همه کسانی را که در این مورد خود را وقف هنر شریفی مانند نویسندگی می کنند ، تضمین می کند.

این مزایایی دارد ، و اگرچه نمی خواهم نویسندگان را برای مدالهایشان ستایش کنم ، تشخیص می دهم که این جایزه مربوط به تلاش و کار خوب است. زیرا فراتر از روایت داستانی, آنتونیو مونیز مولینا در هر زمینه ای که بتوان یکی پس از دیگری به آن اشاره کرد ، از خود تجمل کرده است: مقالات ، داستانها ، مقالات و حتی روزنامه ها فضاهای ایده آلی برای گسترش (به شیوه ای خوب) اثر خلاقانه وی بوده اند.

اما می دانید ، در این وبلاگ مقدس ، همیشه زمان آن فرا می رسد که هر نویسنده از فیلتر بسیار ذهنی من عبور کند ، فیلتری که تعیین می کند ، در صورت امکان از اهمیت بیشتری نسبت به جایزه شاهزاده آستوریاس :))))))) بعد واقعی از آثار او دارم می روم آنجا.

3 رمان برتر توصیه شده توسط آنتونیو مونوز مولینا

اسب سوار لهستانی

بدی نویسنده یا نقاش یا موسیقیدان این است که در یک لحظه خاص شاهکار شما به دست می آید. و اگر این اتفاق زودتر رخ داد ، می توانید از همان زمان فقط در سایه های بزرگترین خلقت خود به فکر نوشتن باشید. Muñoz Molina پس از این کتابهای عظیمی نوشته است ، کتابهایی که هر نویسنده دیگری آرزو می کند آنها نوشته باشند ، اما در اینجا ، به نظر من ، او سقف خود را لمس کرد.

قهرمان داستان ، که مترجم همزمان است ، در داستانی تداعی می کند ، که شبیه یک پازل است که در آن تمام قطعات به هم می پیوندند ، زندگی در شهر اندلس موگینا ، جایی که او متولد شده است. پدربزرگش پدرو ، که یک مبتدی بود و در کوبا بود ، پدربزرگش ، یک نگهبان مهاجم که در سال 1939 در اردوگاه کار اجباری به سر می برد ، والدینش ، دهقانانی که زندگی مستعفی و تاریکی داشتند ، خود در دوران کودکی و نوجوانی ، شاهدی بر دگرگونی بزرگی که این مکان طی سالها تجربه می کند.

بسیاری دیگر از ساکنان ماژینا نیز ظاهر می شوند ، مانند فرمانده پلیس ، شاعر شرم آور ، عکاس ، روزنامه نگار ، فرمانده گالاز که قیام نظامی را در سال 1936 سرکوب کرد و پزشک مسنی که به طرز عجیبی با کشف مومیایی زن جوان ساندویچ شده

در مدت زمان طولانی ، بین ترور پریم در سال 1870 و جنگ خلیج فارس ، این شخصیت ها موزاییک گیرنده ای از زندگی را تشکیل می دهند که طی آن گذشته ای خلق می شود که شخصیت راوی را روشن و توضیح می دهد.

آنتونیو مائوس مولینا ، در داستانی بسیار تحسین برانگیز که با امنیت استثنایی و درخشش سبک و زبان نوشته شده است ، در El jinete polaco ، Premio Planeta 1991 ، اثری منحصر به فرد در چشم انداز ادبیات معاصر اسپانیا به ما می دهد.

اسب سوار لهستانی

شب روزگار

عشق و جنگ دو موضوعی هستند که عملاً برای سرودن یک اثر بزرگ متناسب با دوران جنگ ضروری هستند. وزنه مقابل شخصیت های داستان را بر روی طناب نشان می دهد. اکتبر 1936.

معمار اسپانیایی ایگناسیو آبل وارد ایستگاه پنسیلوانیا می شود ، آخرین مرحله از یک سفر طولانی پس از فرار از اسپانیا ، از طریق فرانسه ، پشت سر گذاشتن همسر و فرزندانش ، که پس از یکی از جبهه های متعدد کشوری که قبلاً توسط جنگ شکسته شده بود ، منزوی شده بود. در طول سفر ، او داستان عشق مخفیانه با زن زندگی خود و تنش و آشفتگی اجتماعی را که قبل از وقوع درگیری برادر کشی اتفاق افتاده بود ، به خاطر می آورد.

شب روزگار این یک رمان عاشقانه بزرگ است که از طریق آن شخصیت های واقعی و شخصیت های داستانی عبور می کنند و شبکه ای جمعی را ایجاد می کنند که تجربیات شخصی یک فرد را متصل می کند و روایت را به تابلوی صدایی از یک دوران کامل تبدیل می کند.

شب روزگار

مثل سایه ای که می رود

شخصیت های شوم در تاریخ وجود دارد که شهادت آنها می تواند ما را به دام بیندازد. شاید مسئله درک بدی است یا شاید تمرین عمدی نویسنده برای نشان دادن آنچه می توانیم با قاتل به اشتراک بگذاریم ...

از همان ابتدا ، آنتونیو مونیز مولینا صحنه فرار قهرمان داستان این رمان را به اشتراک می گذارد ... در 4 آوریل 1968 ، مارتین لوتر کینگ ترور شد. در طول مدتی که او فراری بود ، قاتلش ، جیمز ارل ری ، ده روز در لیسبون تلاش کرد تا ویزای آنگولا را دریافت کند.

وسواس این مرد جذاب و به لطف باز شدن پرونده های FBI در مورد پرونده ، آنتونیو مونوز مولینا جنایت خود ، فرار و دستگیری خود را بازسازی می کند ، اما به ویژه قدم هایش در شهر. لیسبون منظره و قهرمان اصلی این رمان است ، زیرا از سه سفر متقابل در نگاه نویسنده استقبال می کند: سفر فرار فراری ارل ری در سال 1968 ؛ آنتونیو جوان که در سال 1987 در جستجوی الهام برای نوشتن رمانی که او را به عنوان نویسنده معرفی کرد رفت ، زمستان در لیسبون ، و مردی که امروز این داستان را از نیاز به کشف چیزهای اساسی در مورد این دو غریبه کامل می نویسد. به

اصیل ، پرشور و صادق ، مانند سایه ای که از موضوعات مربوط به بلوغ در کار آنتونیو مونوز مولینا استفاده می شود: دشواری بازآفرینی وفادارانه گذشته ، شکنندگی لحظه ، ساختن هویت ، اتفاقی به عنوان موتور محرک واقعیت یا آسیب پذیری حقوق بشر ، اما آنها در اینجا از طریق یک شخص اول کاملاً رایگان شکل می گیرند که به طور اساسی در روند نوشتن خود تحقیق می کند.

مثل سایه ای که می رود

با استفاده از این سه رمان باید به تسلط این نویسنده بخوابید. تنظیمات تاریخی آن غرق در ادراکات منحصر به فرد ، دلنوشته های خود نویسنده ، ایده هایی درباره آنچه که می تواند در تاریخ و درون تاریخ شخصیت های جهانی آن باشد بوده است.

دیگر کتابهای جالب آنتونیو مونیز مولینا ...

بازگشت به جایی

هیچ کس بهتر از یک نویسنده بزرگ برای مقابله با این دررفتگی که اخیراً ما را درگیر خود کرده است. همه گیری و بیگانگی دو همراه مسافر عجیب هستند که روحیه را تضعیف می کنند و در برابر آنها باید از پایهای خوبی برای حفظ ما در پریشانی کامل برخوردار باشیم.

مادرید ، ژوئن 2020. بعد از سه ماه حبس ، راوی از بالکن خود بیرون می آید وقتی شهر از خواب بیدار می شود عادی جدید، همانطور که او خاطرات دوران کودکی خود را در یک فرهنگ دهقانی زنده می کند که آخرین بازماندگانش اکنون در حال مرگ هستند. به درک دردناک اینکه حافظه خانوادگی با او ناپدید می شود ، این اطمینان را نیز اضافه می کند که در این دنیای جدید که ناشی از بحران بی سابقه جهانی است ، شیوه های مضر که می توانستیم پشت سر بگذاریم همچنان حاکم است.

بازگشت به جایی این کتاب دارای زیبایی فوق العاده ای است که در گذر زمان ، نحوه ساختن خاطراتمان و چگونگی اینها به نوبه خود ما را در لحظاتی که واقعیت تعلیق است ، ثابت نگه می دارد. یک شهادت اساسی برای درک زمان فوق العاده و مسئولیتی که ما با نسل های جدید به دست می آوریم.

آنتونیو مونیز مولینا ، ناظر دقیق زمان حال ، در این صفحات ، به شانس ارائه می دهد دفتر خاطرات سال طاعون توسط دانیل دفو معاصر ، تجزیه و تحلیل روشن از اسپانیا فعلی در همان زمان که نشان دهنده تغییر برگشت ناپذیر کشور ما در طول قرن گذشته است.

بازگشت به جایی

من مردن تو را تماشا نمی کنم

مونیوز مولینا با احترام به میلان کوندرا و عزم او برای روایت وجود انسان به عنوان شبکه‌ای از تصادفات بین فیلمنامه‌های غیرممکن، ما را در یکی از آن داستان‌های عاشقانه شکست‌ها و شکست‌ها تا خروج نهایی از صحنه هدایت می‌کند. هیچ چیز آن طور که انتظار می رفت اتفاق نیفتاد. شرایط بار دیگر بهانه و مانع شد. افق ها به عنوان مقصد گرفته می شوند با این اطمینان که خط دیگری به موازات آن وجود دارد که شاید باید برای رسیدن به خوشبختی به جای موفقیت دنبال می کرد، در حالی که از قبل مشخص شده است که دومی چندان مهم نیست.

گابریل آریستو و آدریانا زوبر در دوران جوانی خود در یک داستان عاشقانه پرشور بازی کردند که به نظر می رسید برای همیشه ادامه دارد. آینده اما برنامه های دیگری برای آنها داشت. او که پنجاه سال توسط اقیانوسی از سلول انفرادی از هم جدا شده بود، در اسپانیای دیکتاتوری گرفتار شده بود، او در ایالات متحده با موفقیت حرفه ای زندگی می کرد، آنها دوباره در گرگ و میش روزهای خود ملاقات می کنند. نگاه‌ها، نوازش‌ها، خواسته‌های خاموش و سرزنش‌های قدیمی جای خود را به این درک خواهند داد که نوستالژی آن عشق اول، نوستالژی برای کسی است که زمانی بودیم.

نخواهم دید بمیری رمانی است درباره قدرت خاطره و فراموشی، وفاداری و خیانت، گزند زمان و لجاجت عشق و سراب های آن. داستان تکان دهنده یک شور ناامید شده برای زندگی و پرتره ای زیبا از دوران پیری که با ظرافت فوق العاده نوشته شده است.

من مردن تو را تماشا نمی کنم
4.5/5 - (17 رای)

1 نظر درباره «3 کتاب برتر آنتونیو مونیز مولینا»

دیدگاهتان را بنویسید:

این سایت از Akismet برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. یاد بگیرید نحوه پردازش اطلاعات نظرتان چگونه است.